محتشم کاشانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 138

1. کدام سرو ز سنبل نهاده بند به پایت

2. که برده دل ز تو ای دلبران شهر فدایت

3. غم که کرده خلل در خرام چابکت ای گل

4. ز رهگذر که در پاخلیده خارجفایت

5. سیاست که ز اظهار عشق کرده خموشت

6. که حرف مهر کسی سر نمی‌زند ز ادایت

7. اشارت که سرت را فکنده پیش به مجلس

8. که بسته راه نگه کردن حریف ربایت

9. سفارش که تو را راز دار کرده بدین سان

10. که مهر حقه راست لعل روح فزایت

11. گهی به صفحهٔ رو زلف می‌نهی که بپوشد

12. شکسته رنگی رخسار آفتاب جلایت

13. گهی به سنبل مو دست میکشی که نگردد

14. دلیل عاشقی آشفتگی زلف دوتایت

15. تو از کجا و گرفتن به کوی عشق کسی جا

16. سگ تصرف آن دلبرم که برده ز جایت

17. اگر نه جاذبهٔ عاشقی بدی که رساندی

18. عنان کشان ز دیار جفا به ملک وفایت

19. متاز کم ز نکویان سمند ناز که هستی

20. تو از برای یکی زار و صد هزار برایت

21. به محتشم که سگ توست راز خویش عیان کن

22. که چون جریده به آن کو روی دود ز قفایت


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* رفیقان چنان عهد صحبت شکستند
* که گویی نبوده‌ست خود آشنایی
شعر کامل
حافظ
* وصیت همین است جان برادر
* که اوقات ضایع مکن تا توانی
شعر کامل
سعدی
* سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز
* مرده آنست که نامش به نکویی نبرند
شعر کامل
سعدی