محتشم کاشانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 164

1. چو تو را به قصد جولان سم بادپا بجنبد

2. لب سنگ خاره شاید که پی دعا بجنبد

3. چو به محشر اندر آئی دو جهان بناز کشته

4. عجب ار به دست فرمان قلم جزا بجنبد

5. چه خجسته جلوه‌گاهی که به عزم رقص آنجا

6. قدم آورد به جنبش که زمین ز جا بجنبد

7. فکند نسیم عشقت به جهان قدس اگر ره

8. ز هوس منزه آن را به دل این هوا بجنبد

9. دهد آن زمان هوس را رگ ذوق من به جنبش

10. که رکاب عزم آن مه پی قتل ما بجنبد

11. سخن از ره دو دیده به حریم دل نهدرو

12. به اشارهٔ ابروی او چو ز گوشه‌ها بجنبد

13. همهٔ خسروان معنی علم افکنند گاهی

14. که خیال محتشم را قلم لوا بجنبد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* به خاک پای عزیزت که عهد نشکستم
* ز من بریدی و با هیچ کس نپیوستم
شعر کامل
سعدی
* به زور گریه نتوان یار را یکرنگ خود کردن
* دورنگی اشک شبنم از گل رعنا نمی شوید
شعر کامل
صائب تبریزی
* پاک طینت می رساند فیض بعد از سوختن
* عود خاکستر چو گردد می کند دندان سفید
شعر کامل
صائب تبریزی