محتشم کاشانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 232

1. دل وجان و سرو تن گر به فدای تو شوند

2. به که نابود به شمشیر جفای تو شوند

3. همه جای تو چه رخسار تو واقع شده‌اند

4. سیر واقع ز تماشای کجای تو شوند

5. خوش ادا میکنی ای شوخ اداهای مرا

6. خوش ادایان همه قربان ادای تو شوند

7. هم بر آن ساده‌دلان خنده سزد هم گریه

8. که اسیر تو به امید وفای تو شوند

9. داری آن حوصله کز جان روی گر به نیاز

10. پادشاهان جهان جمله گدای تو شوند

11. دیده نمناک نگردانی اگر تشنه لبان

12. همه در دشت هوش کشته برای تو شوند

13. محتشم وای بر آن قوم که بر بستر ناز

14. در دل شب هدف تیر دعای تو شوند


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* گفت دیوانه مشو دیده ز مهتاب بدوز
* وقت آن نیست‌که مهتاب به‌گز پیمایی
شعر کامل
قاآنی
* من خود این سنگ به جان می‌طلبیدم همه عمر
* کاین قفس بشکند و مرغ به پرواز آید
شعر کامل
سعدی
* نه عمر خضر بماند نه ملک اسکندر
* نزاع بر سر دنیی دون مکن درویش
شعر کامل
حافظ