1. من آنم که جز عشق کاری ندارم

2. در آن کار هم اختیاری ندارم

3. ندارم به جز عاشقی اعتباری

4. به این اعتبار اعتباری ندارم

5. ربوده است خوابم مهی کز خیالش

6. به جز چشم شب زنده داری ندارم

7. قرار وفا کرده با من نگاری

8. نگاری که بی‌او قراری ندارم

9. دلی دارم و دورم از دل نوازی

10. غمی دارم و غمگساری ندارم

11. ندارم خیال میان تو هرگز

12. که از گریه پرخون کناری ندارم

13. به عشق تو اقرار تا کردم ای بت

14. جز آن کار ز باد کاری ندارم

15. به دل گرچه صد بار دارم ز یاران

16. خوشم کز سگ یار باری ندارم

17. براند ز کوی خودش گر بداند

18. که در آمدن اختیاری ندارم

19. خوشم کز وفا بر در خوب رویان

20. به غیر از گدائی شعاری ندارم

21. ندارم بغیر از گدائی شعاری

22. شعار من این است و عاری ندارم

23. شدم در رهش از ره خاکساری

24. غباری و بر دل غباری ندارم

25. به شکرانهٔ این که دی گفته جائی

26. که چون محتشم خاکساری ندارم