محتشم کاشانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 429

1. گر من به مردن دل نهم آسوده جانی را چه غم

2. وز مهر من گرجان دهم نامهربانی را چه غم

3. از تلخی هجرم چه باک آن شوخ شکرخنده را

4. از لب به زهر آلوده شیرین دهانی را چه غم

5. دل خون شد و غمگین نشد آن خسرو دلها بلی

6. یک کلبه گر ویران شود کشورستانی را چه غم

7. ز افتادنم در ره چه باک آن شوخ چابک رخش را

8. خاری گر افتد در گذر سیلاب رانی را چه غم

9. من خود ره آن شهسوار از رشک می‌بندم ولی

10. گر بگذرد آب از رکاب آتش عنانی را چه غم

11. ای دل برون رفتن چه سود از صید گاه عشق او

12. صید ار گریزد صد قدم زرین کمانی را چه غم

13. چون نیست هیچت محتشم ز آشوب دوران غم‌مخور

14. صدخانه گر ویران شود بی‌خانمانی را چه غم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* من نه تنها خواهم این خوبان شهر آشوب را
* کیست در شهر آنکه خواهان نیست روی خوب را
شعر کامل
جامی
* چو خورشید زرین سپر برگرفت
* شب آن شعر پیروزه بر سر گرفت
شعر کامل
فردوسی
* با جام و قدح عزم چمن کرد چو نرگس
* هر کس که درین روز سیم و زری داشت
شعر کامل
هلالی جغتایی