محتشم کاشانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 43

1. برشکن طرف کله چون بفکنی از رخ نقاب

2. صبح صادق کن عیان بعد از طلوع آفتاب

3. گفت امشب صبر کن چندان که در خواب آیمت

4. صبر خواهم کرد من اما که خواهد کرد خواب

5. سهل باشد ملک دل زیر و زبر زاشوب عشق

6. ملک ایمان را نگهدارد خدا زین انقلاب

7. دی که در من دیدن آن آفتاب آتش فکند

8. دیده آبی زد بر آتش ورنه می‌گشتم کباب

9. چون عنان گیرم سواری را کز استیلای حسن

10. می‌رود پیوسته صدا به رو کمانش در رکاب

11. عشق اگر پاکست در انجام صحبت میشود

12. رسم معشوقان نیاز آئین عشاقان عتاب

13. جز من مظلوم کز عمر خودم بیزار کیست

14. آن که آزارش گناه و کشتنش باشد ثواب

15. در میان بیم و امیدم که هر دم می‌کند

16. مرگ در کارم تعلل زیاد در قتلم شتاب

17. دی سوال بوسه‌ای زان شوخ کردم گفت نیست

18. محتشم حرف چنین راغیر خاموشی جواب


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* یک جهان شوخی به یک عالم حیا آمیختند
* کان دو رعنا نرگس از بستان حسن انگیختند
شعر کامل
محتشم کاشانی
* گویند که در سینه غم عشق نهان کن
* در پنبه چسان آتش سوزنده بپوشم
شعر کامل
فروغی بسطامی
* عشق را عقل نمی‌خواست که بیند لیکن
* هیچ عیار نباشد که به زندان نرود
شعر کامل
سعدی