محتشم کاشانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 483

1. بت پرستی را شعار خود کنم تا یار من

2. از خدای خود نترسد چون کند آزار من

3. سر ز تقوی پا ز مسجد دست از طاعت کشم

4. تا شود آن نامسلمان راضی از اطوار من

5. کوشم اندر معصیت چندان که گردم کشتنی

6. تا بود در کشتن من بی‌گنه دلدار من

7. دوستان را حضم خود سازم که بعد از کشتنم

8. خون من قطعا نخواهند از بت خونخوار من

9. دشمنان را دوست دارم تا پس از قتلم نهد

10. این گنه بر گردن ایشان مه پرکار من

11. گوسیه شورویم از ترک عبادت تا مرا

12. بندهٔ یک رنگ خود داند پری رخسار من

13. محتشم خواهد به خاک تیره یکسان خویش را

14. تا مرا دیگر به کام خویش بیند یار من


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* عندلیبی که به هر غنچه دلش می لرزد
* بهتر آن است که در صحن گلستان نبود
شعر کامل
صائب تبریزی
* صبا به تهنیت پیر می فروش آمد
* که موسم طرب و عیش و ناز و نوش آمد
شعر کامل
حافظ
* در بهار از من مرنج ای باغبان گاهی اگر
* یاد از بی برگی فصل خزان آرم تو را
شعر کامل
هاتف اصفهانی