محتشم کاشانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 497

1. چو در چوگان زدن آن مه نگون گردد ز پشت زین

2. زمین گوید ثنا گردون دعا روح‌الامین آمین

3. رسید از ماه سیمایان سپاهی در قفا اما

4. در این میدان نمی‌بینم سپهداری به این آئین

5. به تندی برق مستعجل به لنگر کوه پابرجا

6. به میدانها سبک جولان به محفلها گران تمکین

7. به تحریک طبیعت در خم چو گان بیدادم

8. چنان دارد که چون گویم نه آرامست و نه تسکین

9. شوم او را بلاگردان چو رخش ناز بی‌پایان

10. به پائین راند از بالا به بالا تا زد از پائین

11. مکن خون کوی ای دل بر سر میدان او مسکن

12. که آنجا در پی سر میرود صد عاشق مسکین

13. نثار بزمت این بس محتشم کان معدن احسان

14. لب گوهرفشان گاهی بجنباند پی تحسین


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* عشق و شباب و رندی مجموعه مراد است
* چون جمع شد معانی گوی بیان توان زد
شعر کامل
حافظ
* زان یار دلنوازم شکریست با شکایت
* گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت
شعر کامل
حافظ
* من دلی ‌دارم ز عشقش گرم و پیش او شوم
* تا مگر بنشاند این گرمی به کافور و گلاب
شعر کامل
امیر معزی