محتشم کاشانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 525

1. هر که دیدم چونی از غم به فغانست که تو

2. یار غیری و فغان من از آن است که تو

3. همچو سوسن به زبان با همه کس در سخنی

4. وین خسان را همگی حمل بر آن است که تو

5. میدری غنچه صفت پردهٔ ناموس ولی

6. بر من تنگ دل این نکته عیان است که تو

7. پاکدامانی از آلایش اغیار چو گل

8. لیک امید من خسته چنان است که تو

9. همچو نرگس کنی از کج نظران قطع نظر

10. زان که از همت صاحب نظران است که تو

11. گرو از صورت چین بردی و ما را ز پیت

12. دیده معنی از آن رو نگران است که تو

13. می‌روی وز صف سیمین بدنان هیچ بتی

14. محتشم را نه چنان آفت جان است که تو


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* گر روز حشر پرده ز رویش برافکنند
* ایزد به روی بنده نیارد گناه را
شعر کامل
نظیری نیشابوری
* حکایت لب شیرین کلام فرهاد است
* شکنج طره لیلی مقام مجنون است
شعر کامل
حافظ
* مگر تو شانه زدی زلف عنبرافشان را
* که باد غالیه سا گشت و خاک عنبربوست
شعر کامل
حافظ