محتشم کاشانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 578

1. رفتی و رفت بی‌رخت از دیده روشنی

2. در دیده ماند اشکی و آن نیز رفتنی

3. آن تن ز پافتاد که در زیر بار عشق

4. از کوههای درد نکردی فروتنی

5. آن قدر که بود خیمهٔ عشق تو را ستون

6. از بار هجر گشت بیک بار منحنی

7. چشمی که دل به دامن پاکش زدی مثل

8. از گریهٔ شهره گشت به آلوده دامنی

9. دستی که پیش روی تو گلشن طراز بود

10. از داغ دسته بست ز گلهای گلخنی

11. باری تو با که بردی و بی‌من درین سفر

12. جان را که برق عشق تو را کرد خرمنی

13. آن غمزه‌ای که یک تنه می‌زد به صد سپاه

14. در ره کدام قافله را کرد رهزنی

15. آن ترک‌تاز ناز به گرد کدام ملک

16. کرد از سپاه دغدغه تاراج ایمنی

17. پیدا شد از فروغ رخت بر کدام دشت

18. در لاله‌ها طراوت گلهای گلشنی

19. چشم کدام آهو از آن چشم جان شکار

20. آموخت آدمی کشی و مردم افکنی

21. افسوس محتشم که ره نطق بست و ماند

22. در کان طبع نادره در های مخزنی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* بلبل از فیض گل آموخت سخن ور نه نبود
* این همه قول و غزل تعبیه در منقارش
شعر کامل
حافظ
* ما سبکروحان به بوی سیب غبغب زنده ایم
* سبزه ما آب از چاه زنخدان می کشد
شعر کامل
صائب تبریزی
* همه را هست همین داغ محبت که مراست
* که نه مستم من و در دور تو هشیاری هست
شعر کامل
سعدی