محتشم کاشانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 579

1. دم بسمل شدن در قبله باید روی قربانی

2. مگردان روی از من تا ز قربان رونگردانی

3. دم خون ریختن از دیدن رویت مکن منعم

4. که کس در حالت بسمل نبندد چشم قربانی

5. بدین حسن ای شه خوبان نه جانا نخوانمت نی جان

6. اگر چیزی بود خوش‌تر ز جان جانان من آنی

7. ملک شانی و پشت قدر احباب از سگان کمتر

8. پریشانی و احباب از تو دایم در پریشانی

9. چه پرسی حرف صبر از من چه میدانی نمی‌دانم

10. چه گویم شرح بی صبری چو می‌دانم که میدانی

11. بجز مهر و مهت آیینه‌ای در خور نمی‌بینم

12. که در خوبی به مه میمانی و از خور نمی‌مانی

13. ز پند محتشم ماند ای صنم پاکیزه دامانت

14. الهی تا ابد مانی بدین پاکیزه دامانی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* اگر چون فندقم بر سر زنی سنگ
* ز عنابم نیابد جز تو کس رنگ
شعر کامل
نظامی
* یک ذره وفا را به دوعالم نفروشیم
* هرچند درین عهد خریدار ندارد
شعر کامل
صائب تبریزی
* لب از ترشح می پاک کن برای خدا
* که خاطرم به هزاران گنه موسوس شد
شعر کامل
حافظ