محتشم کاشانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 584

1. رو ای صبا بر آن سرو دلستان که تو دانی

2. زمین به بوس که منت در آن زمان که تو دانی

3. چو شرح حال تو پرسد ز محرمان به اشارت

4. بگو که قاصدم از جانب فلان که تو دانی

5. پس از نیاز به او عرض کن چنانکه نرنجد

6. حکایتی ز زبانم به آن زبان که تو دانی

7. اگر به خنده لب کامبخش خود نگشاید

8. ازو به گریه و زاری طلب کن آن که تو دانی

9. وگر به ابروی پرچین گره زند به کرشمه

10. گره‌گشائی ازین کار کن چنان که تو دانی

11. نشان خنده چو پیدا بود از آن لب نوشین

12. همان به خواه که گفتیم به آن لسان که تو دانی

13. به جز صبا که برد محتشم چنین غزلی را

14. دلیر جانب آن سرو نکته‌دان که تو دانی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* یارم چو قدح به دست گیرد
* بازار بتان شکست گیرد
شعر کامل
حافظ
* تن از درد لرزان چو از باد بید
* دل از جان شیرین شده ناامید
شعر کامل
فردوسی
* آن نقطه که پیرایهٔ پرگار وجود است
* خالی است که بر کنج لب نوش تو افتاد
شعر کامل
فروغی بسطامی