محتشم کاشانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 87

1. گفتمش تیر تو خواهد به دل زار نشست

2. به فراست سخنی گفتم و بر کار نشست

3. صحبتی داشت که آمیخت بهم آتش و آب

4. دی که در بزم میان من و اغیار نشست

5. غیر کم حوصله را بار دل از پای نشاند

6. لله‌الحمد که این فتنه به یک بار نشست

7. سایه پرورد بلا می‌شوم آخر کامروز

8. بر سرم مرغ جنون آمد و بسیار نشست

9. هرکه چون شمع به بالین من آمد شب غم

10. سوخت چندان که به روز من بیمار نشست

11. پشت امید به دیوار وفای تو که داد

12. که نه در کوچهٔ غم روی به دیوار نشست

13. محتشم آن کف پا از مژه‌ات یافت خراش

14. گل بی‌خار شد آزرده چو با خار نشست


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* کجا سر پنجۀ من شانۀ زلف تو خواهد شد؟
* که این دولت نصیب بخت شمشاد است می دانم
شعر کامل
حزین لاهیجی
* زبس از زلف او در شانه کردن مشک می ریزد
* چوپای شمع تاریک است پای سرو آزادش
شعر کامل
صائب تبریزی
* حافظ آب رخ خود بر در هر سفله مریز
* حاجت آن به که بر قاضی حاجات بریم
شعر کامل
حافظ