محتشم کاشانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 90

1. دوست با من دشمن و با دشمن من گشته دوست

2. هر که با من دوست باشد دشمن جان من اوست

3. بر کدام ابرو کمان چشمم به سهو افتاده است

4. کان پری با من به چشم و ابرو اندر گفتگوست

5. برنخیزم از درش گر سازدم یکسان به خاک

6. زان که جسم خاکیم پروردهٔ آن خاک کوست

7. شوخ چشم من که دارد روی خوب و خوی بد

8. گر ز غیرت با نظر بازان به دست آن هم نکوست

9. از شکایتهای او دایم من دیوانه‌ام

10. با دل خود در سخن اما سخن را رو در اوست

11. گر ز دست توبه‌ام پیمانهٔ عشرت شکست

12. توبه گویان دست عهدم باز در دست سبوست

13. محتشم خودر ا خلاص از عشق می‌خواهم ولی

14. چون کنم چون مرغ دل در دام آن زنجیر موست


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* از زلف دهد بنفشه را تاب
* وز چهره گل شکفته را آب
شعر کامل
نظامی
* کی توانستی ز شور عندلیبان خواب کرد؟
* از شکوفه گر نبودی پنبه در گوش بهار
شعر کامل
صائب تبریزی
* سر زلف تو نباشد، سر زلف دیگر
* از برای دل ما قحط پریشانی نیست
شعر کامل
صائب تبریزی