محتشم کاشانی_دیوانغزلیات از رسالهٔ جلالیه (فهرست)

شمارهٔ 51

1. قیاس خوبی آن مه ازین کن کز جفای او

2. به جان هرچند رنجم بیشتر میرم برای او

3. به کارم هر گره کاندازد آن پیمان گسل گردد

4. مرا دل‌بستگی افزون به زلف دلگشای او

5. دل آزارست اما آنقدر دانسته دلداری

6. که بیزار است از آزادی خود مبتلای او

7. جفاکار است لیکن می‌دهد زهر جفاکاری

8. چنان شیرین که از دل می‌برد ذوق وفای او

9. بلای جان ناساز است و جانبازان شیدا را

10. میسر نیست یکدم شاد بودن بی‌بلای او

11. شه اقلیم بیداد است و مظلومان محنت کش

12. برای خود نمی‌خواهد سلطانی ورای او

13. نخواهد محتشم جز آستانش مسندی دیگر

14. که مستغنی است از سلطانی عالم گدای او


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* ای صبح شب نشینان جانم به طاقت آمد
* از بس که دیر ماندی چون شام روزه داران
شعر کامل
سعدی
* خوشست عمر دریغا که جاودانی نیست
* پس اعتماد بر این پنج روز فانی نیست
شعر کامل
سعدی
* ثابت و سیاره گردون من اشک است و داغ
* آه سردی کز جگر برخاست مهتاب من است
شعر کامل
صائب تبریزی