مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1018

1. رو چشم جان را برگشا در بی‌دلان اندرنگر

2. قومی چو دل زیر و زبر قومی چو جان بی‌پا و سر

3. بی‌کسب و بی‌کوشش همه چون دیگ در جوشش همه

4. بی‌پرده و پوشش همه دل پیش حکمش چون سپر

5. از باغ و گل دلشادتر وز سرو هم آزادتر

6. وز عقل و دانش رادتر وز آب حیوان پاکتر

7. چون ذره‌ها اندر هوا خورشید ایشان را قبا

8. بر آب و گل بنهاده پا وز عین دل برکرده سر

9. در موج دریاهای خون بگذشته بر بالای خون

10. وز موج وز غوغای خون دامانشان ناگشته تر

11. در خار لیکن همچو گل در حبس ولیکن همچو مل

12. در آب و گل لیکن چو دل در شب ولیکن چو سحر

13. باری تو از ارواحشان وز باده و اقداحشان

14. مستی خوشی از راحشان فارغ شده از خیر و شر

15. بس کن که هر مرغ ای پسر خود کی خورد انجیر تر

16. شد طعمه طوطی شکر وان زاغ را چیزی دگر


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* چنین که در دل من داغ زلف سرکش توست
* بنفشه زار شود تربتم چو درگذرم
شعر کامل
حافظ
* دل شکسته من آهش ار اثر دارد
* دعاکنم که خدایش شکسته‌تر دارد
شعر کامل
قاآنی
* ای دوست شکر خوشتر یا آنک شکر سازد
* ای دوست قمر خوشتر یا آنک قمر سازد
شعر کامل
مولوی