مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1102

1. عشق را با گفت و با ایما چه کار

2. روح را با صورت اسما چه کار

3. عاشقان گوی‌اند در چوگان یار

4. گوی را با دست و یا با پا چه کار

5. هر کجا چوگانش راند می‌رود

6. گوی را با پست و با بالا چه کار

7. آینه‌ست و مظهر روی بتان

8. با نکوسیماش و بدسیما چه کار

9. سوسمار از آب خوردن فارغست

10. مر ورا با چشمه و سقا چه کار

11. آن خیالی که ضمیر اوطان اوست

12. پاش را با مسکن و با جا چه کار

13. عیسیی که برگذشت او از اثیر

14. با غم سرماش و یا گرما چه کار

15. ای رسایل کشته با نادی غیب

16. رو تو را با گفت و با غوغا چه کار


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* سوسنی با صد زبان گر حال من با او بگفت
* تو چو نرگس بی‌زبان از چشم اسراری بگو
شعر کامل
مولوی
* بس که در جان فگار و چشم بیدارم تویی
* هر که پیدا می شود از دور پندارم تویی
شعر کامل
جامی
* شب ز آه آتشین یک دم نیاسایم چو شمع
* در میان آتش سوزنده جای خواب نیست
شعر کامل
رهی معیری