مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1139

1. مجوی شادی چون در غمست میل نگار

2. که در دو پنجه شیری تو ای عزیز شکار

3. اگر چه دلبر ریزد گلابه بر سر تو

4. قبول کن تو مر آن را به جای مشک تتار

5. درون تو چو یکی دشمنیست پنهانی

6. بجز جفا نبود هیچ دفع آن سگسار

7. کسی که بر نمدی چوب زد نه بر نمدست

8. ولی غرض همه تا آن برون شود ز غبار

9. غبارهاست درون تو از حجاب منی

10. همی‌برون نشود آن غبار از یک بار

11. به هر جفا و به هر زخم اندک اندک آن

12. رود ز چهره دل گه به خواب و گه بیدار

13. اگر به خواب گریزی به خواب دربینی

14. جفای یار و سقط‌های آن نکوکردار

15. تراش چوب نه بهر هلاکت چوبست

16. برای مصلحتی راست در دل نجار

17. از این سبب همه شر طریق حق خیرست

18. که عاقبت بنماید صفاش آخر کار

19. نگر به پوست که دباغ در پلیدی‌ها

20. همی‌بمالد آن را هزار بار هزار

21. که تا برون رود از پوست علت پنهان

22. اگر چه پوست نداند ز اندک و بسیار

23. تو شمس مفخر تبریز چاره‌ها داری

24. شتاب کن که تو را قدرتیست در اسرار


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* ناخن من آبروی تیشه فرهاد ریخت
* آه اگر شیرین به چشم کوهکن بیند مرا
شعر کامل
صائب تبریزی
* ز دیده اشک خونین بر رخان ریخت
* تو گفتى ناردان بر زعفران ریخت
شعر کامل
فخرالدین اسعد گرگانی
* درد از جهت تو عین داروست
* زهر از قبل تو محض تریاک
شعر کامل
سعدی