مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 141

1. جمله یاران تو سنگند و توی مرجان چرا

2. آسمان با جملگان جسمست و با تو جان چرا

3. چون تو آیی جزو جزوم جمله دستک می‌زنند

4. چون تو رفتی جمله افتادند در افغان چرا

5. با خیالت جزو جزوم می‌شود خندان لبی

6. می‌شود با دشمن تو مو به مو دندان چرا

7. بی خط و بی‌خال تو این عقل امی می‌بود

8. چون ببیند آن خطت را می‌شود خط خوان چرا

9. تن همی‌گوید به جان پرهیز کن از عشق او

10. جانش می‌گوید حذر از چشمه حیوان چرا

11. روی تو پیغامبر خوبی و حسن ایزدست

12. جان به تو ایمان نیارد با چنین برهان چرا

13. کو یکی برهان که آن از روی تو روشنترست

14. کف نبرد کفرها زین یوسف کنعان چرا

15. هر کجا تخمی بکاری آن بروید عاقبت

16. برنروید هیچ از شه دانه احسان چرا

17. هر کجا ویران بود آن جا امید گنج هست

18. گنج حق را می‌نجویی در دل ویران چرا

19. بی ترازو هیچ بازاری ندیدم در جهان

20. جمله موزونند عالم نبودش میزان چرا

21. گیرم این خربندگان خود بار سرگین می‌کشند

22. این سواران باز می‌مانند از میدان چرا

23. هر ترانه اولی دارد دلا و آخری

24. بس کن آخر این ترانه نیستش پایان چرا


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* رنگ بر روی سهیل از عرق شرم نماند
* این چه رنگ است که آن سیب ز نخدان دارد
شعر کامل
صائب تبریزی
* دانه‌ای بیچاره بودم زیر خاک
* دانه را دردانه کردی عاقبت
شعر کامل
مولوی
* آفرینش همه تنبیه خداوند دلست
* دل ندارد که ندارد به خداوند اقرار
شعر کامل
سعدی