مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 142

1. دولتی همسایه شد همسایگان را الصلا

2. زین سپس باخود نماند بوالعلی و بوالعلا

3. عاقبت از مشرق جان تیغ زد چون آفتاب

4. آن که جان می‌جست او را در خلاء و در م

5. آن ز دور آتش نماید چون روی نوری بود

6. همچنان که آتش موسی برای ابتلا

7. الصلا پروانه جانان قصد آن آتش کنید

8. چون بلی گفتید اول درروید اندر بلا

9. چون سمندر در میان آتشش باشد مقام

10. هر که دارد در دل و جان این چنین شوق و ولا


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* چون طبیب عاشقانی گه گه این دل خسته را
* پرسشی می‌کن که بیمار و خراب افتاده است
شعر کامل
هلالی جغتایی
* مردم آخر همه مردند ز بیماری دل
* به امیدی که تو را بر سر بیمار آرند
شعر کامل
فروغی بسطامی
* مهربانی ز من آموز و گرم عمر نماند
* به سر تربت سعدی بطلب مهرگیا را
شعر کامل
سعدی