مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1410

1. تا که اسیر و عاشق آن صنم چو جان شدم

2. دیو نیم پری نیم از همه چون نهان شدم

3. برف بدم گداختم تا که مرا زمین بخورد

4. تا همه دود دل شدم تا سوی آسمان شدم

5. نیستم از روان‌ها بر حذرم ز جان‌ها

6. جان نکند حذر ز جان چیست حذر چو جان شدم

7. آنک کسی گمان نبرد رفت گمان من بدو

8. تا که چنین به عاقبت بر سر آن گمان شدم

9. از سر بیخودی دلم داد گواهیی به دست

10. این دل من ز دست شد و آنچ بگفت آن شدم

11. این همه ناله‌های من نیست ز من همه از اوست

12. کز مدد می لبش بی‌دل و بی‌زبان شدم

13. گفت چرا نهان کنی عشق مرا چو عاشقی

14. من ز برای این سخن شهره عاشقان شدم

15. جان و جهان ز عشق تو رفت ز دست کار من

16. من به جهان چه می کنم چونک از این جهان شدم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* مشو در جوانی خریدار گنج
* ببی رنج کس هیچ منمای رنج
شعر کامل
فردوسی
* شب که سرو قامت او شمع این کاشانه بود
* تا سحر گه بر گریزان پر پروانه بود
شعر کامل
صائب تبریزی
* میان مهربانان کی توان گفت
* که یار ما چنین گفت و چنان کرد
شعر کامل
حافظ