مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1817

1. قصد جفاها نکنی ور بکنی با دل من

2. وا دل من وا دل من وا دل من وا دل من

3. قصد کنی بر تن من شاد شود دشمن من

4. وانگه از این خسته شود یا دل تو یا دل من

5. واله و شیدا دل من بی‌سر و بی‌پا دل من

6. وقت سحرها دل من رفته به هر جا دل من

7. بیخود و مجنون دل من خانه پرخون دل من

8. ساکن و گردان دل من فوق ثریا دل من

9. سوخته و لاغر تو در طلب گوهر تو

10. آمده و خیمه زده بر لب دریا دل من

11. گه چو کباب این دل من پر شده بویش به جهان

12. گه چو رباب این دل من کرده علالا دل من

13. زار و معاف است کنون غرق مصاف است کنون

14. بر که قاف است کنون در پی عنقا دل من

15. طفل دلم می نخورد شیر از این دایه شب

16. سینه سیه یافت مگر دایه شب را دل من

17. صخره موسی گر از او چشمه روان گشت چو جو

18. جوی روان حکمت حق صخره و خارا دل من

19. عیسی مریم به فلک رفت و فروماند خرش

20. من به زمین ماندم و شد جانب بالا دل من

21. بس کن کاین گفت زبان هست حجاب دل و جان

22. کاش نبودی ز زبان واقف و دانا دل من


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* چرا حافظ چو می‌ترسیدی از هجر
* نکردی شکر ایام وصالش
شعر کامل
حافظ
* بلبلان چمن عشق تو همچون سوسن
* همه تن جمله زبانند ولی خاموشند
شعر کامل
خواجوی کرمانی
* تا که مرا شیر غمت صید کرد
* جز که همین شیر شکاریم نیست
شعر کامل
مولوی