مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1894

1. گر زانک ملولی ز من ای فتنه حوران

2. این سلسله بگذار و کسی را بمشوران

3. در کوچه کوران تو یکی روز گذشتی

4. افتاد دو صد خارش در دیده کوران

5. در خواب نمودی تو شبی قامت خود را

6. بر سرو بیفزود ز تو قد قصوران

7. ای آنک تو را جنبش این عشق نبوده‌ست

8. حیران شده بر جای تو چون تازه حضوران

9. از لحن عرابی چو شتر بادیه کوبد

10. زین لحن چه بیگانه‌ای ای کم ز ستوران

11. عشقا تو سلیمان و سماع است سپاهت

12. رفتند به سوراخ خود از بیم تو موران

13. شمس الحق تبریز چو خورشید برآید

14. زیرا که ز خورشید بود جامه عوران


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* چون طبیب عاشقانی گه گه این دل خسته را
* پرسشی می‌کن که بیمار و خراب افتاده است
شعر کامل
هلالی جغتایی
* دنیی آن قدر ندارد که برو رشک برند
* یا وجود و عدمش را غم بیهوده خورند
شعر کامل
سعدی
* کسی نیک بیند به هر دو سرای
* که نیکی رساند به خلق خدای
شعر کامل
سعدی