مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1909

1. دل معشوق سوزیده است بر من

2. وزان سوزش جهان را سوخت خرمن

3. بزد آتش به جان بنده شمعی

4. کز او شد موم جان سنگ و آهن

5. بدید آمد از آن آتش به ناگه

6. میان شب هزاران صبح روشن

7. به کوی عشق آوازه درافتاد

8. که شد در خانه دل شکل روزن

9. چه روزن کآفتاب نو برآمد

10. که سایه نیست آن جا قدر سوزن

11. از آن نوری که از لطفش برسته‌ست

12. ز آتش گلبن و نسرین و سوسن

13. از آن سو بازگرد ای یار بدخو

14. بدین سو آ که این سوی است مؤمن

15. به سوی بی‌سوی جمله بهار است

16. به هر سو غیر این سرمای بهمن

17. چو شمس الدین جان آمد ز تبریز

18. تو جان کندن همی‌خواهی همی‌کن


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* داغ هر لاله که بر سینه هامون باشد
* مهری از محضر رسوایی مجنون باشد
شعر کامل
صائب تبریزی
* اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد
* من و ساقی به هم تازیم و بنیادش براندازیم
شعر کامل
حافظ
* هزار بادیه سهلست با وجود تو رفتن
* و گر خلاف کنم سعدیا به سوی تو باشم
شعر کامل
سعدی