مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1962

1. یار خود را خواب دیدم ای برادر دوش من

2. بر کنار چشمه خفته در میان نسترن

3. حلقه کرده دست بسته حوریان بر گرد او

4. از یکی سو لاله زار و از یکی سو یاسمن

5. باد می زد نرم نرمک بر کنار زلف او

6. بوی مشک و بوی عنبر می رسید از هر شکن

7. مست شد باد و ربود آن زلف را از روی یار

8. چون چراغ روشنی کز وی تو برگیری لگن

9. ز اول این خواب گفتم من که هم آهسته باش

10. صبر کن تا باخود آیم یک زمان تو دم مزن


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* گفتی اندر خواب گه گه روی خود بنمایمت
* این سخن بیگانه را گو، کآشنا را خواب نیست
شعر کامل
امیرخسرو دهلوی
* شکنج زلف سیاه تو بر سمن چو خوشست
* دمیده سنبلت از برک نسترن چه خوشست
شعر کامل
خواجوی کرمانی
* به ذوق رنگ حنا، کودکان نمی خسبند
* چه می شود، تو هم از بهر آن نگار مخسب
شعر کامل
صائب تبریزی