مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 2144

1. کار جهان هر چه شود کار تو کو بار تو کو

2. گر دو جهان بتکده شد آن بت عیار تو کو

3. گیر که قحط است جهان نیست دگر کاسه و نان

4. ای شه پیدا و نهان کیله و انبار تو کو

5. گیر که خار است جهان گزدم و مار است جهان

6. ای طرب و شادی جان گلشن و گلزار تو کو

7. گیر که خود مرد سخا کشت بخیلی همه را

8. ای دل و ای دیده ما خلعت و ادرار تو کو

9. گیر که خورشید و قمر هر دو فروشد به سقر

10. ای مدد سمع و بصر شعله و انوار تو کو

11. گیر که خود جوهریی نیست پی مشتریی

12. چون نکنی سروریی ابر گهربار تو کو

13. گیر دهانی نبود گفت زبانی نبود

14. تا دم اسرار زند جوشش اسرار تو کو

15. هین همه بگذار که ما مست وصالیم و لقا

16. بی‌گه شد زود بیا خانه خمار تو کو

17. تیز نگر مست مرا همدل و هم دست مرا

18. گر نه خرابی و خرف جبه و دستار تو کو

19. برد کلاه تو غری برد قبایت دگری

20. روی تو زرد از قمری پشت و نگهدار تو کو

21. بر سر مستان ابد خارجیی راه زند

22. شحنگیی چون نکنی زخم تو کو دار تو کو

23. خامش ای حرف فشان درخور گوش خمشان

24. ترجمه خلق مکن حالت و گفتار تو کو


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* قرار برده ز من آن دو نرگس رعنا
* فراغ برده ز من آن دو جادوی مکحول
شعر کامل
حافظ
* زمانه گر بزند آتشم به خرمن عمر
* بگو بسوز که بر من به برگ کاهی نیست
شعر کامل
حافظ
* دل ز قید جسم چون آزاد گردد وا شود
* چون حباب از خود کند قالب تهی دریا شود
شعر کامل
صائب تبریزی