مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 2488

1. ای که غریب آتشی در دل و جان ما زدی

2. آتش دل مقیم شد تو به سفر چرا شدی

3. آتش تو مقیم شد با دل من ندیم شد

4. آتش خویش را بگو کآب حیات آمدی

5. چاشنی خیال تو می‌بدرد دل مرا

6. ای غم او چو شکری ای دل من چو کاغذی

7. شمع بدان صبور شد تا همگیش نور شد

8. نور به است از همه خاصه که نور سرمدی

9. نور دمی که عاق شد طالب روح طاق شد

10. ماه مرا محاق شد بی‌مه فضل ایزدی

11. بازرسید آیتی از طرف عنایتی

12. وحدت بی‌نهایتی گشت امام و مقتدی

13. بست پلنگ قهر را بازگشاد مهر را

14. قبه ببست شهر را شهر برست از بدی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* شیراز و آب رکنی و این باد خوش نسیم
* عیبش مکن که خال رخ هفت کشور است
شعر کامل
حافظ
* چو گل به دامن از این باغ می‌بری حافظ
* چه غم ز ناله و فریاد باغبان داری
شعر کامل
حافظ
* بازیچه امواج بود کشتی خالی
* دل را ز غم و درد سبکبار مدارید
شعر کامل
صائب تبریزی