مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 2988

1. هر چند شیر بیشه و خورشیدطلعتی

2. بر گرد حوض گردی و در حوض درفتی

3. اسپت بیاورند که چالاک فارسی

4. شربت بیاورند که مخمور شربتی

5. بی خواب و بی‌قراری شب‌های تا به روز

6. خواب تو بخت بست که بسته سعادتی

7. از پای درفتادی و از دست رفته‌ای

8. بی دست و پای باش چه دربند آلتی

9. بی دست و پا چو گوی به میدان حق بپوی

10. میدان از آن توست به چوگان تو بابتی

11. ای رو به قبله من و الحمدخوان من

12. می‌خوانمت به خویش که تو پنج آیتی

13. ای عقل جان بباز چرا جان به شیشه‌ای

14. وی جان بیار باده چرا بی‌مروتی

15. رو کان مشک باش که بس پاک نافه‌ای

16. رو جمله سود باش که فرخ تجارتی

17. بر مغز من برآی که چون می مفرحی

18. در چشم من درآی که نور بصارتی

19. در مغزها نگنجی بس بی‌کرانه‌ای

20. در جسم‌ها نگنجی ز ایشان زیادتی

21. ای دف زخم خواره چه مظلوم و صابری

22. وی نای رازگوی چه صاحب کرامتی

23. خامش مساز بیت که مهمان بیت تو

24. در بیت‌ها نگنجد چه در عمارتی

25. چون غنچه لب ببند و چو گل بی‌دو لب بخند

26. تا هیچ کس نداند کاندر چه نعمتی

27. ای شاه شاد مفخر تبریز شمس دین

28. تبلیغ راز کن که تو اهل سفارتی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* سلطان صفت همی‌رود و صد هزار دل
* با او چنان که در پی سلطان رود سپاه
شعر کامل
سعدی
* منم که گوشه میخانه خانقاه من است
* دعای پیر مغان ورد صبحگاه من است
شعر کامل
حافظ
* داغی که به امید نمک چشم گشوده است
* مپسند که از مرهم کافور شود خشک
شعر کامل
صائب تبریزی