مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 3114

1. عشق تو خواند مرا کز من چه می‌گذری

2. نیکو نگر که منم آن را که می‌نگری

3. من نزل و منزل تو من برده‌ام دل تو

4. که جان ز من ببری والله که جان نبری

5. این شمع و خانه منم این دام و دانه منم

6. زین دام بی‌خبری چون دانه می‌شمری

7. دوری ز میوه ما چون برگ می‌طلبی

8. دوری ز شیوه ما زیرا که شیوه گری

9. اندر قیامت ما هر لحظه حشر نوست

10. زین حشر بی‌خبرند این مردم حشری

11. ارواح بر فلک‌اند پران به قول نبی

12. ارواح امتنانی طائر خضری

13. ز آن طالب فلکند کز جوهر ملکند

14. انظر الی ملک فی صورت البشری

15. این روح گرد بدن چون چرخ گرد زمین

16. فالجسم جامده و الروح فی السفری

17. زین برج‌ها بگذر چون همپر ملکی

18. و اطلع علی افق کالشمس و القمری


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* آفتاب آهسته بگذارد در این غمخانه پای
* تا مبادا چون حباب از هم بریزد خانه‌ام
شعر کامل
رهی معیری
* در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
* که با این درد اگر دربند درمانند درمانند
شعر کامل
حافظ
* قطره آبی که دارد در نظر گوهر شدن
* از کنار ابر تا دریا تنزل بایدش
شعر کامل
صائب تبریزی