مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 3115

1. در لطف اگر بروی شاه همه چمنی

2. در قهر اگر بروی که را ز بن بکنی

3. دانی که بر گل تو بلبل چه ناله کند

4. املی الهوی اسقا یوم النوی بدنی

5. عقل از تو تازه بود جان از تو زنده بود

6. تو عقل عقل منی تو جان جان منی

7. من مست نعمت تو دانم ز رحمت تو

8. کز من به هر گنهی دل را تو برنکنی

9. تاج تو بر سر ما نور تو در بر ما

10. بوی تو رهبر ما گر راه ما نزنی

11. حارس تویی رمه را ایمن کنی همه را

12. اهوی الهوا امنو فی ظل ذو المننی

13. آن دم که دم بزنم با تو ز خود بروم

14. لو لا مخاطبتی ایاک لم ترنی

15. ای جان اسیر تنی وی تن حجاب منی

16. وی سر تو در رسنی وی دل تو در وطنی

17. ای دل چو در وطنی یاد آر صحبت ما

18. آخر رفیق بدی در راه ممتحنی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* دیدار یار غایب دانی چه ذوق دارد
* ابری که در بیابان بر تشنه‌ای ببارد
شعر کامل
سعدی
* رسم عاشق کشی و شیوه شهرآشوبی
* جامه‌ای بود که بر قامت او دوخته بود
شعر کامل
حافظ
* برسان بندگی دختر رز گو به درآی
* که دم و همت ما کرد ز بند آزادت
شعر کامل
حافظ