مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 3141

1. ای خجل از تو شکر و آزادی

2. لایق آن وصال کو شادی

3. عشق را بین که صد دهان بگشاد

4. چون تو چشمان عشق بگشادی

5. ای دلا گرد حوض می‌گشتی

6. دیدی آخر که هم درافتادی

7. ز آب و آتش چو باد بگذشتی

8. ای دل ار آتشی و ار بادی

9. دل و عشق‌اند هر دو شاگردش

10. خورد شاگرد را به استادی

11. اولا هر چه خاک و خاکی بود

12. پیش جاروب باد بنهادی

13. تا همه باد گشت آبستن

14. تا از آن باد عالمی زادی

15. زاده باد خورد مادر را

16. همچو آتش ز تاب بیدادی

17. کرمکی در درخت پیدا شد

18. تا بخوردش ز اصل و بنیادی

19. عشق آن کرم بود در تحقیق

20. در دل صد جنید بغدادی

21. نی جنیدی گذاشت و نی بغداد

22. عشق خونی به زخم جلادی

23. چون خلیفه بکوفت طبل بقا

24. کرد خالق اساس ایجادی

25. یک وجودی بزرگ ظاهر شد

26. همه شادی و عشرت و رادی

27. شمس تبریز چهره‌ای بنما

28. تا نمایم سخن بعبادی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* آن زلف مکن شانه که زنجیر دل ماست
* بر هم مزن آن سلسله را شانه نگه دار
شعر کامل
وحشی بافقی
* سیب را بو کرد موسی جان بداد
* بازجو آن بو ز سیبستان کیست
شعر کامل
مولوی
* آن پریشانی شب‌های دراز و غم دل
* همه در سایه گیسوی نگار آخر شد
شعر کامل
حافظ