مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 389

1. چون دلت با من نباشد همنشینی سود نیست

2. گر چه با من می‌نشینی چون چنینی سود نیست

3. چون دهانت بسته باشد در جگر آتش بود

4. در میان جو درآیی آب بینی سود نیست

5. چونک در تن جان نباشد صورتش را ذوق نیست

6. چون نباشد نان و نعمت صحن و سینی سود نیست

7. گر زمین از مشک و عنبر پر شود تا آسمان

8. چون نباشد آدمی را راه بینی سود نیست

9. تا ز آتش می‌گریزی ترش و خامی چون پنیر

10. گر هزاران یار و دلبر می‌گزینی سود نیست


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* بس که رفتند شهیدان غمت سوی عدم
* لاله ها غرقه به خون می دمد آن صحرا را
شعر کامل
جامی
* می کافور بو در جام ریزیم
* وز این دریا در آن زورق گریزیم
شعر کامل
نظامی
* چون شجاعت نبود، تیغ کند کار نیام
* جوهری مردی اگر هست، عصا شمشیرست
شعر کامل
صائب تبریزی