مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 440

1. امروز شهر ما را صد رونق‌ست و جانست

2. زیرا که شاه خوبان امروز در میانست

3. حیران چرا نباشد خندان چرا نباشد

4. شهری که در میانش آن صارم زمانست

5. آن آفتاب خوبی چون بر زمین بتابد

6. آن دم زمین خاکی بهتر ز آسمانست

7. بر چرخ سبزپوشان پر می‌زنند یعنی

8. سلطان و خسرو ما آن‌ست و صد چنانست

9. ای جان جان جانان از ما سلام برخوان

10. رحم آر بر ضعیفان عشق تو بی‌امانست

11. چون سبز و خوش نباشد عالم چو تو بهاری

12. چون ایمنی نباشد چون شیر پاسبانست

13. چون کوفت او در دل ناآمده به منزل

14. دانست جان ز بویش کان یار مهربانست

15. آن کو کشید دستت او آفریده‌ستت

16. وان کو قرین جان شد او صاحب قرانست

17. او ماه بی‌خسوف‌ست خورشید بی‌کسوفست

18. او خمر بی‌خمارست او سود بی‌زیانست

19. آن شهریار اعظم بزمی نهاد خرم

20. شمع و شراب و شاهد امروز رایگانست

21. چون مست گشت مردم شد گوهرش برهنه

22. پهلو شکست کان را زان کس که پهلوانست

23. دلاله چون صبا شد از خار گل جدا شد

24. باران نبات‌ها را در باغ امتحانست

25. بی عز و نازنینی کی کرد ناز و بینی

26. هر کس که کرد والله خام‌ست و قلتبانست

27. خامش که تا بگوید بی‌حرف و بی‌زبان او

28. خود چیست این زبان‌ها گر آن زبان زبانست


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* خواهی که شوی خازن اسرار امانت
* جبریل صفت در همه احوال امین باش
شعر کامل
فروغی بسطامی
* روا مدار خدایا که در حریم وصال
* رقیب محرم و حرمان نصیب من باشد
شعر کامل
حافظ
* مردمی و رادمردی زو همی بوید بطبع
* همچنان کز کلبه عطار بوید مشک و بان
شعر کامل
فرخی سیستانی