مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 442

1. بر عاشقان فریضه بود جست و جوی دوست

2. بر روی و سر چو سیل دوان تا بجوی دوست

3. خود اوست جمله طالب و ما همچو سایه‌ها

4. ای گفت و گوی ما همگی گفت و گوی دوست

5. گاهی به جوی دوست چو آب روان خوشیم

6. گاهی چو آب حبس شدم در سبوی دوست

7. گه چون حویج دیگ بجوشیم و او به فکر

8. کفگیر می‌زند که چنینست خوی دوست

9. بر گوش ما نهاده دهان او به دمدمه

10. تا جان ما بگیرد یک باره بوی دوست

11. چون جان جان وی آمد از وی گزیر نیست

12. من در جهان ندیدم یک جان عدوی دوست

13. بگدازدت ز ناز و چو مویت کند ضعیف

14. ندهی به هر دو عالم یکتای موی دوست

15. با دوست ما نشسته که ای دوست دوست کو

16. کو کو همی‌زنیم ز مستی به کوی دوست

17. تصویرهای ناخوش و اندیشه رکیک

18. از طبع سست باشد و این نیست سوی دوست

19. خاموش باش تا صفت خویش خود کند

20. کو های های سرد تو کو های هوی دوست


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* نرگس ار لاف زد از شیوه چشم تو مرنج
* نروند اهل نظر از پی نابینایی
شعر کامل
حافظ
* من اول روز دانستم که با شیرین درافتادم
* که چون فرهاد باید شست دست از جان شیرینم
شعر کامل
سعدی
* چون ز نسیم می‌شود زلف بنفشه پرشکن
* وه که دلم چه یاد از آن عهدشکن نمی‌کند
شعر کامل
حافظ