مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 60

1. ایا نور رخ موسی مکن اعمی صفورا را

2. چنین عشقی نهادستی به نورش چشم بینا را

3. منم ای برق رام تو برای صید و دام تو

4. گهی بر رکن بام تو گهی بگرفته صحرا را

5. چه داند دام بیچاره فریب مرغ آواره

6. چه داند یوسف مصری غم و درد زلیخا را

7. گریبان گیر و این جا کش کسی را که تو خواهی خوش

8. که من دامم تو صیادی چه پنهان صنعتی یارا

9. چو شهر لوط ویرانم چو چشم لوط حیرانم

10. سبب خواهم که واپرسم ندارم زهره و یارا

11. اگر عطار عاشق بد سنایی شاه و فایق بد

12. نه اینم من نه آنم من که گم کردم سر و پا را

13. یکی آهم کز این آهم بسوزد دشت و خرگاهم

14. یکی گوشم که من وقفم شهنشاه شکرخا را

15. خمش کن در خموشی جان کشد چون کهربا آن را

16. که جانش مستعد باشد کشاکش‌های بالا را


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* تصویرهای ناخوش و اندیشه رکیک
* از طبع سست باشد و این نیست سوی دوست
شعر کامل
مولوی
* دور کن بوی ریا از خود که تا آزاده‌وار
* مسجد و میخانه را محرم شوی چون بوریا
شعر کامل
سنایی
* راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست
* آن جا جز آن که جان بسپارند چاره نیست
شعر کامل
حافظ