مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 605

1. ای دوست شکر خوشتر یا آنک شکر سازد

2. ای دوست قمر خوشتر یا آنک قمر سازد

3. بگذار شکرها را بگذار قمرها را

4. او چیز دگر داند او چیز دگر سازد

5. در بحر عجایب‌ها باشد بجز از گوهر

6. اما نه چو سلطانی کو بحر و درر سازد

7. جز آب دگر آبی از نادره دولابی

8. بی شبهه و بی‌خوابی او قوت جگر سازد

9. بی عقل نتان کردن یک صورت گرمابه

10. چون باشد آن علمی کو عقل و خبر سازد

11. بی علم نمی‌تانی کز پیه کشی روغن

12. بنگر تو در آن علمی کز پیه نظر سازد

13. جان‌ها است برآشفته ناخورده و ناخفته

14. از بهر عجب بزمی کو وقت سحر سازد

15. ای شاد سحرگاهی کان حسرت هر ماهی

16. بر گرد میان من دو دست کمر سازد

17. می‌خندد این گردون بر سبلت آن مفتون

18. خود را پی دو سه خر آن مسخره خر سازد

19. آن خر به مثال جو در زر فکند خود را

20. غافل بود از شاهی کز سنگ گهر سازد

21. بس کردم و بس کردم من ترک نفس کردم

22. خود گوید جانانی کز گوش بصر سازد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* در باغ بنفشه را شرف زان افزود
* کو حلقه به گوش زلف تو خواهد بود
شعر کامل
خاقانی
* عتاب و لطف ز ابروی گلرخان پیداست
* صفای هر چمن از روی باغبان پیداست
شعر کامل
صائب تبریزی
* اگر به زلف دراز تو دست ما نرسد
* گناه بخت پریشان و دست کوته ماست
شعر کامل
حافظ