مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 721

1. هر سینه که سیمبر ندارد

2. شخصی باشد که سر ندارد

3. وان کس که ز دام عشق دورست

4. مرغی باشد که پر ندارد

5. او را چه خبر بود ز عالم

6. کز باخبران خبر ندارد

7. او صید شود به تیر غمزه

8. کز عشق سر سپر ندارد

9. آن را که دلیر نیست در راه

10. خود پنداری جگر ندارد

11. در راه فکنده‌است دری

12. جز او که فکند برندارد

13. آن کس که نگشت گرد آن در

14. بس بی‌گهرست و فر ندارد

15. وقت سحرست هین بخسبید

16. زیرا شب ما سحر ندارد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* چون سنبل تو سلسله بر ارغوان نهاد
* آشوب در نهاد من ناتوان نهاد
شعر کامل
خواجوی کرمانی
* طبیبا هر که را بیماری هجران فگند از پا
* اجل پیش از تو بر بالین آن بیمار پیدا شد
شعر کامل
هلالی جغتایی
* مگر خود ساقی خود بوده ای ای شاخ گل امشب؟
* که آتش می زند در خار مژگان ارغوان تو
شعر کامل
صائب تبریزی