مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 731

1. پیش از آن کاندر جهان باغ و می و انگور بود

2. از شراب لایزالی جان ما مخمور بود

3. ما به بغداد جهان جان اناالحق می‌زدیم

4. پیش از آن کاین دار و گیر و نکته منصور بود

5. پیش از آن کاین نفس کل در آب و گل معمار شد

6. در خرابات حقایق عیش ما معمور بود

7. جان ما همچون جهان بد جام جان چون آفتاب

8. از شراب جان جهان تا گردن اندر نور بود

9. ساقیا این معجبان آب و گل را مست کن

10. تا بداند هر یکی کو از چه دولت دور بود

11. جان فدای ساقیی کز راه جان در می‌رسد

12. تا براندازد نقاب از هر چه آن مستور بود

13. ما دهان‌ها باز مانده پیش آن ساقی کز او

14. خمرهای بی‌خمار و شهد بی‌زنبور بود

15. یا دهان ما بگیر ای ساقی ور نی فاش شد

16. آنچ در هفتم زمین چون گنج‌ها گنجور بود

17. شهر تبریز ار خبر داری بگو آن عهد را

18. آن زمان کی شمس دین بی‌شمس دین مشهور بود


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* عاشقانی که جان یک دگرند
* همه در عشق همدگر میرند
شعر کامل
مولوی
* دو دوست قدر شناسند عهد صحبت را
* که مدتی ببریدند و بازپیوستند
شعر کامل
سعدی
* این همه سختی و نامرادی سعدی
* چون تو پسندی سعادتست و سلامت
شعر کامل
سعدی