مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 868

1. به حرم به خود کشید و مرا آشنا ببرد

2. یک یک برد شما را آنک مرا ببرد

3. آن را که بود آهن آهن ربا کشید

4. وان را که بود برگ کهی کهربا ببرد

5. قانون لنگری به ثری گشت منجذب

6. عیسی مهتری را جذب سما ببرد

7. هر حس معنوی را در غیب درکشید

8. هر مس اسعدی را هم کیمیا ببرد

9. از غارت فنا و اجل ایمنست و دور

10. آن کس که رخت خویش سوی انبیا ببرد

11. آن چشم نیک را نرسد هیچ چشم بد

12. کو شمع حسن را ز ملاء در خلاء ببرد

13. ما از قضا به قاضی حاجت گریختیم

14. کنچ از قضا رسید به طالب قضا ببرد

15. این‌ها گذشت ای خنک آن دل که ناگهش

16. حسن و جمال آن مه نیکولقا ببرد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* گل خیری چو بر اطراف گلستان گذرم
* نتواند که رخم بیند و صفرا نکند
شعر کامل
خواجوی کرمانی
* در گلستان ارم دوش چو از لطف هوا
* زلف سنبل به نسیم سحری می‌آشفت
شعر کامل
حافظ
* خطی دارد زمشک ناب ‌گرد ارغوان پیدا
* دلی دارد چو سنگ سخت زیر پرنیان‌ پنهان
شعر کامل
امیر معزی