مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 911

1. به روز مرگ چو تابوت من روان باشد

2. گمان مبر که مرا درد این جهان باشد

3. برای من مگری و مگو دریغ دریغ

4. به دوغ دیو درافتی دریغ آن باشد

5. جنازه‌ام چو ببینی مگو فراق فراق

6. مرا وصال و ملاقات آن زمان باشد

7. مرا به گور سپاری مگو وداع وداع

8. که گور پرده جمعیت جنان باشد

9. فروشدن چو بدیدی برآمدن بنگر

10. غروب شمس و قمر را چرا زبان باشد

11. تو را غروب نماید ولی شروق بود

12. لحد چو حبس نماید خلاص جان باشد

13. کدام دانه فرورفت در زمین که نرست

14. چرا به دانه انسانت این گمان باشد

15. کدام دلو فرورفت و پر برون نامد

16. ز چاه یوسف جان را چرا فغان باشد

17. دهان چو بستی از این سوی آن طرف بگشا

18. که های هوی تو در جو لامکان باشد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* سوسن چو زبان داشت فروشد به خموشی
* در سینهٔ او گوهر اسرار نهادند
شعر کامل
عطار
* ز اوقات گرامی آنچه صرف عشق می گردد
* به دیوان قیامت در حساب زندگی باشد
شعر کامل
صائب تبریزی
* آمده‌ام بدین جهان تا که ز نی شکر برم
* نامده‌ام که از شکر قصه برم خبر برم
شعر کامل
فیض کاشانی