مولوی_مثنوی معنویدفتر اول (فهرست)

شماره 104 - در خواب گفتن هاتف مر عمر را رضی الله عنه کی چندین زر از بیت المال بن مرد ده کی در گورستان خفته است

1. آن زمان حق بر عمر خوابی گماشت

2. تا که خویش از خواب نتوانست داشت

3. در عجب افتاد کین معهود نیست

4. این ز غیب افتاد بی مقصود نیست

5. سر نهاد و خواب بردش خواب دید

6. کامدش از حق ندا جانش شنید

7. آن ندایی کاصل هر بانگ و نواست

8. خود ندا آنست و این باقی صداست

9. ترک و کرد و پارسی‌گو و عرب

10. فهم کرده آن ندا بی‌گوش و لب

11. خود چه جای ترک و تاجیکست و زنگ

12. فهم کردست آن ندا را چوب و سنگ

13. هر دمی از وی همی‌آید الست

14. جوهر و اعراض می‌گردند هست

15. گر نمی‌آید بلی زیشان ولی

16. آمدنشان از عدم باشد بلی

17. زانچ گفتم من ز فهم سنگ و چوب

18. در بیانش قصه‌ای هش‌دار خوب


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* با زهر چشم خنده هم آغوش کرده ای
* بادام تلخ را چه شکرپوش کرده ای؟
شعر کامل
صائب تبریزی
* ره نیکمردان آزاده گیر
* چو استاده‌ای دست افتاده‌گیر
شعر کامل
سعدی
* اگر چه دوست به چیزی نمی‌خرد ما را
* به عالمی نفروشیم مویی از سر دوست
شعر کامل
حافظ