مولوی_مثنوی معنویدفتر اول (فهرست)

شماره 137 - حکایت ماجرای نحوی و کشتیبان

1. آن یکی نحوی به کشتی در نشست

2. رو به کشتیبان نهاد آن خودپرست

3. گفت هیچ از نحو خواندی گفت لا

4. گفت نیم عمر تو شد در فنا

5. دل‌شکسته گشت کشتیبان ز تاب

6. لیک آن دم کرد خامش از جواب

7. باد کشتی را به گردابی فکند

8. گفت کشتیبان بدان نحوی بلند

9. هیچ دانی آشنا کردن بگو

10. گفت نی ای خوش‌جواب خوب‌رو

11. گفت کل عمرت ای نحوی فناست

12. زانک کشتی غرق این گردابهاست

13. محو می‌باید نه نحو اینجا بدان

14. گر تو محوی بی‌خطر در آب ران

15. آب دریا مرده را بر سر نهد

16. ور بود زنده ز دریا کی رهد

17. چون بمردی تو ز اوصاف بشر

18. بحر اسرارت نهد بر فرق سر

19. ای که خلقان را تو خر می‌خوانده‌ای

20. این زمان چون خر برین یخ مانده‌ای

21. گر تو علامه زمانی در جهان

22. نک فنای این جهان بین وین زمان

23. مرد نحوی را از آن در دوختیم

24. تا شما را نحو محو آموختیم

25. فقه فقه و نحو نحو و صرف صرف

26. در کم آمد یابی ای یار شگرف

27. آن سبوی آب دانشهای ماست

28. وان خلیفه دجلهٔ علم خداست

29. ما سبوها پر به دجله می‌بریم

30. گرنه خر دانیم خود را ما خریم

31. باری اعرابی بدان معذور بود

32. کو ز دجله غافل و بس دور بود

33. گر ز دجله با خبر بودی چو ما

34. او نبردی آن سبو را جا بجا

35. بلک از دجله چو واقف آمدی

36. آن سبو را بر سر سنگی زدی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* چون سنبل تو سلسله بر ارغوان نهاد
* آشوب در نهاد من ناتوان نهاد
شعر کامل
خواجوی کرمانی
* جهان آفریننده یار منست
* سر اختر اندر کنار منست
شعر کامل
فردوسی
* فغان که در حرم وصل بار همچو سپند
* مرا نشستن و برخاستن یکی باشد
شعر کامل
صائب تبریزی