مولوی_مثنوی معنویدفتر اول (فهرست)

شماره 86 - دیدن خواجه طوطیان هندوستان را در دشت و پیغام رسانیدن از آن طوطی

1. چونک تا اقصای هندستان رسید

2. در بیابان طوطیی چندی بدید

3. مرکب استانید پس آواز داد

4. آن سلام و آن امانت باز داد

5. طوطیی زان طوطیان لرزید بس

6. اوفتاد و مرد و بگسستش نفس

7. شد پشیمان خواجه از گفت خبر

8. گفت رفتم در هلاک جانور

9. این مگر خویشست با آن طوطیک

10. این مگر دو جسم بود و روح یک

11. این چرا کردم چرا دادم پیام

12. سوختم بیچاره را زین گفت خام

13. این زبان چون سنگ و هم آهن وشست

14. وانچ بجهد از زبان چون آتشست

15. سنگ و آهن را مزن بر هم گزاف

16. گه ز روی نقل و گه از روی لاف

17. زانک تاریکست و هر سو پنبه‌زار

18. درمیان پنبه چون باشد شرار

19. ظالم آن قومی که چشمان دوختند

20. زان سخنها عالمی را سوختند

21. عالمی را یک سخن ویران کند

22. روبهان مرده را شیران کند

23. جانها در اصل خود عیسی‌دمند

24. یک زمان زخمند و گاهی مرهمند

25. گر حجاب از جانها بر خاستی

26. گفت هر جانی مسیح‌آساستی

27. گر سخن خواهی که گویی چون شکر

28. صبر کن از حرص و این حلوا مخور

29. صبر باشد مشتهای زیرکان

30. هست حلوا آرزوی کودکان

31. هرکه صبر آورد گردون بر رود

32. هر که حلوا خورد واپس‌تر رود


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* قرار برده ز من آن دو نرگس رعنا
* فراغ برده ز من آن دو جادوی مکحول
شعر کامل
حافظ
* بی گاه شد بی‌گاه شد خورشید اندر چاه شد
* خیزید ای خوش طالعان وقت طلوع ماه شد
شعر کامل
مولوی
* شب مردان خدا روز جهان افروزست
* روشنان را به حقیقت شب ظلمانی نیست
شعر کامل
سعدی