مولوی_مثنوی معنویدفتر دوم (فهرست)

شماره 86 - قصد کردن غزان بکشتن یک مردی تا آن دگر بترسد

1. آن غزان ترک خون‌ریز آمدند

2. بهر یغما بر دهی ناگه زدند

3. دو کس از اعیان آن ده یافتند

4. در هلاک آن یکی بشتافتند

5. دست بستندش که قربانش کنند

6. گفت ای شاهان و ارکان بلند

7. در چه مرگم چرا می‌افکنید

8. از چه آخر تشنهٔ خون منید

9. چیست حکمت چه غرض در کشتنم

10. چون چنین درویشم و عریان‌تنم

11. گفت تا هیبت برین یارت زند

12. تا بترسد او و زر پیدا کند

13. گفت آخر او ز من مسکین‌ترست

14. گفت قاصد کرده است او را زرست

15. گفت چون وهمست ما هر دو یکیم

16. در مقام احتمال و در شکیم

17. خود ورا بکشید اول ای شهان

18. تا بترسم من دهم زر را نشان

19. پس کرمهای الهی بین که ما

20. آمدیم آخر زمان در انتها

21. آخرین قرنها پیش از قرون

22. در حدیثست آخرون السابقون

23. تا هلاک قوم نوح و قوم هود

24. عارض رحمت بجان ما نمود

25. کشت ایشان را که ما ترسیم ازو

26. ور خود این بر عکس کردی وای تو


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* سلطان صفت همی‌رود و صد هزار دل
* با او چنان که در پی سلطان رود سپاه
شعر کامل
سعدی
* آتش به جانم افکند، شوق لقای دلدار
* از دست رفت صبرم، ای ناقه! پای بردار
شعر کامل
شیخ بهایی
* دلیر و خردمند و هشیار باش
* به پاس اندرون نیز بیدار باش
شعر کامل
فردوسی