مولوی_مثنوی معنویدفتر سوم (فهرست)

شماره 69 - دیدن زرگر عاقبت کار را و سخن بر وفق عاقبت گفتن با مستعیر ترازو

1. آن یکی آمد به پیش زرگری

2. که ترازو ده که بر سنجم زری

3. گفت خواجه رو مرا غربال نیست

4. گفت میزان ده برین تسخر مه‌ایست

5. گفت جاروبی ندارم در دکان

6. گفت بس بس این مضاحک رابمان

7. من ترازویی که می‌خواهم بده

8. خویشتن را کر مکن هر سو مجه

9. گفت بشنیدم سخن کر نیستم

10. تا نپنداری که بی معنیستم

11. این شنیدم لیک پیری مرتعش

12. دست لرزان جسم تو نا منتعش

13. وان زر تو هم قراضهٔ خرد مرد

14. دست لرزد پس بریزد زر خرد

15. پس بگویی خواجه جاروبی بیار

16. تا بجویم زر خود را در غبار

17. چون بروبی خاک را جمع آوری

18. گوییم غلبیر خواهم ای جری

19. من ز اول دیدم آخر را تمام

20. جای دیگر رو ازینجا والسلام


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* غم عشق آمد و غم‌های دگر پاک ببرد
* سوزنی باید کز پای برآرد خاری
شعر کامل
سعدی
* که گفت در رخ زیبا نظر خطا باشد
* خطا بود که نبینند روی زیبا را
شعر کامل
سعدی
* ز روی ساقی مه وش گلی بچین امروز
* که گرد عارض بستان خط بنفشه دمید
شعر کامل
حافظ