مولوی_مثنوی معنویدفتر چهارم (فهرست)

شماره 7 - معشوق را زیر چادر پنهان کردن جهت تلبیس و بهانه گفتن زن کی ان کید کن عظیم

1. چادر خود را برو افکند زود

2. مرد را زن ساخت و در را بر گشود

3. زیر چادر مرد رسوا و عیان

4. سخت پیدا چون شتر بر نردبان

5. گفت خاتونیست از اعیان شهر

6. مر ورا از مال و اقبالست بهر

7. در ببستم تا کسی بیگانه‌ای

8. در نیاید زود نادانانه‌ای

9. گفت صوفی چیستش هین خدمتی

10. تا بر آرم بی‌سپاس و منتی

11. گفت میلش خویشی و پیوستگیست

12. نیک خاتونیست حق داند که کیست

13. خواست دختر را ببیند زیر دست

14. اتفاقا دختر اندر مکتبست

15. باز گفت ار آرد باشد یا سبوس

16. می‌کنم او را به جان و دل عروس

17. یک پسر دارد که اندر شهر نیست

18. خوب و زیرک چابک و مکسب کنیست

19. گفت صوفی ما فقیر و زار و کم

20. قوم خاتون مال‌دار و محتشم

21. کی بود این کفو ایشان در زواج

22. یک در از چوب و دری دیگر ز عاج

23. کفو باید هر دو جفت اندر نکاح

24. ورنه تنگ آید نماند ارتیاح


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* می دهم مستی به دلها گر چه مستورم ز چشم
* بوی آغوش بهارم در چمن پیچیده ام
شعر کامل
رهی معیری
* عیب نبود گر ترنج از دست نشناسم که نیست
* در همه مصرم کسی چون یوسف کنعان عزیز
شعر کامل
خواجوی کرمانی
* گفتیم عشق را به صبوری دوا کنیم
* هر روز عشق بیشتر و صبر کمترست
شعر کامل
سعدی