مولوی_مثنوی معنویدفتر ششم (فهرست)

شماره 38 - داستان آن عجوزه کی روی زشت خویشتن را جندره و گلگونه می‌ساخت و ساخته نمی‌شد و پذیرا نمی‌آمد

1. بود کمپیری نودساله کلان

2. پر تشنج روی و رنگش زعفران

3. چون سر سفره رخ او توی توی

4. لیک در وی بود مانده عشق شوی

5. ریخت دندانهاش و مو چون شیر شد

6. قد کمان و هر حسش تغییر شد

7. عشق شوی و شهوت و حرصش تمام

8. عشق صید و پاره‌پاره گشته دام

9. مرغ بی‌هنگام و راه بی‌رهی

10. آتشی پر در بن دیگ تهی

11. عاشق میدان و اسپ و پای نی

12. عاشق زمر و لب و سرنای نی

13. حرص در پیری جهودان را مباد

14. ای شقیی که خداش این حرص داد

15. ریخت دندانهای سگ چون پیر شد

16. ترک مردم کرد و سرگین‌گیر شد

17. این سگان شصت ساله را نگر

18. هر دمی دندان سگشان تیزتر

19. پیر سگ را ریخت پشم از پوستین

20. این سگان پیر اطلس‌پوش بین

21. عشقشان و حرصشان در فرج و زر

22. دم به دم چون نسل سگ بین بیشتر

23. این چنین عمری که مایهٔ دوزخ است

24. مر قصابان غضب را مسلخ است

25. چون بگویندش که عمر تو دراز

26. می‌شود دلخوش دهانش از خنده باز

27. این چنین نفرین دعا پندارد او

28. چشم نگشاید سری بر نارد او

29. گر بدیدی یک سر موی از معاد

30. اوش گفتی این چنین عمر تو باد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* به چشم ظاهر اگر رخصت تماشا نیست
* نبسته است کسی شاهراه دلها را
شعر کامل
صائب تبریزی
* مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد
* قضای آسمان است این و دیگرگون نخواهد شد
شعر کامل
حافظ
* دل به امید روی او همدم جان نمی‌شود
* جان به هوای کوی او خدمت تن نمی‌کند
شعر کامل
حافظ