ناصرخسرو_دیوانقصیده ها (فهرست)

قصیدهٔ شمارهٔ 203

1. ای مر تورا گرفته بت خوش زبان زبون،

2. تو خوش بدو سپرده دل مهربان ربون

3. اندر حریم می نکند جان تو قرار

4. تا ناوری دل از حرم دلبران برون

5. برگیر دل ز بلخ و بنه تن ز بهر دین

6. چون من غریب و زار به مازندران درون

7. زیرا که عیب و علت کندی کاردار

8. سوهان علاج داند کرد و فسان فسون

9. دنیا ز من بجست، چون من دین بیافتم

10. طاعت همیم دارد دندان کنان کنون

11. گر بر سر برآوری ز گریبان دین حق

12. با ناکسان کله زن و با خاسران سرون

13. با اهل خویش گوهر دین تو روشن است

14. اینجاست مانده در کف بیگانگان نگون

15. با اهل علم و مرد خردمند کن، مکن

16. با مردمان خس به مثل با سگان سکون

17. ناید ز چوب کژ ستون، گر تو راستی

18. دین را بجز تو نیست سوی راستان ستون

19. هشیار باش و راست رو و هر سوی متاز

20. در جوی و جر جهل چو این ماهیان هیون

21. مغزت تهی ز علم و معده‌ت از طعام پر

22. هل تا چو خر کنند پر این خربطان بطون


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* در پیکر باغ شکل نرگس
* چشمی است که ریخته است مژگان
شعر کامل
خاقانی
* سنگ اگر در مرگ عاشق خون نمی گرید، چرا
* بیستون از لاله نخل ماتم فرهاد بست؟
شعر کامل
صائب تبریزی
* تا نه تصور کنی که بی تو صبوریم
* گر نفسی می‌زنیم بازپسین است
شعر کامل
سعدی