نصرالله منشی_کلیله و دمنهباب برزویه الطبیب (فهرست)

شمارهٔ 9

در جمله نزدیک آمد که این هراس ضجرت بر من مستولی گرداند و بیک پشت پای در موج ضلالت اندازد. چنانکه هردو جهان از دست بشود. باز در عواقب کارهای عالم تفکری کردم و موونات آن را پیش دل و چشم آوردم، تا روشن گشت که نعمتهای این جهانی چون روشنایی برق بی دوام و ثبات است. و با این همه مانند آب شور که هرچند بیش خورده شود تشنگی غالب تر گردد، و چون خمره پر شهد مسمومست که چشیدن آن کام را خوش آید لکن عاقبت بهلاک کشد، و چون خواب نیکوی دیده آید بی شک در اثنای آن دل بگشاید اما پس از بیداری حاصل جز تحسر و تاسف نباشد؛ و آدمی را در کسب آن چون کرم پیله دان که هرچند بیش تند بند سخت گردد و خلاص متعذرتر شود.

و با خود گفتم چنین هم راست نیاید که از دنیا بآخرت می‌گریزم و از آخرت بدنیا و، عقل من چون قاضی مزور که حکم او در یک حادثه بر مراد هر دو خصم نفاذ می‌یابد.

1. گر مذهب مردمان عاقل داری

2. یک دوست بسنده کن که یک دل داری


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* عاشق خود گر کشی بجرم محبت
* بیشتر از من کس این گناه ندارد
شعر کامل
کمال خجندی
* کار خود گر به کرم بازگذاری حافظ
* ای بسا عیش که با بخت خداداده کنی
شعر کامل
حافظ
* گوهر پاک از کجا عالم خاک از کجا
* بر چه فرود آمدیت بار کنید این چه جاست
شعر کامل
مولوی