نزاری قهستانیدستورنامه (فهرست)

شمارهٔ 20 - می، جوان‌مردِ نامرد

1. غرض آن که بر هرچه عادت کنی

2. ضرورت به عادت اعادت کنی

3. چنان روز مجلس که با عقل و رأی

4. ز مجلس توانی شدن با سرای

5. چو هم صحبتِ هوش‌ باشی مدام

6. غلامی کند خود مدامت مدام

7. همت می‌رساند به آرام‌گاه

8. همت می‌ دراندازد از ره به چاه

9. چو با می بسازی غلامی کند

10. به تمییز تو شادکامی کند

11. و گر زان که با مِی کنی سرکشی

12. تو خود آخرالامر کیفر کشی

13. اگر چه جوان‌مردیش رسم و خوست

14. ولی ناجوان‌مردیی هم دروست

15. بود راست چون گاو نُه‌دوره می

16. تو بر هشتمین باش قانع ز وی

17. چو پیمانه پر گشت دیگر مریز

18. چو بشکست صف بی‌توقّف گریز

19. مدو از پی مسهلِ کارگر

20. مکن قصدِ جان زهرِ قاتل مخور

21. مشو غرّه اوّل که بنوازدت

22. که گر پیل مستی بیندازدت

23. ستیزه مکن باز بر دستِ خویش

24. سرِ عجز و بی‌چارگی گیر پیش

25. چو تو جانبِ او نگه داشتی

26. برون آرد از عینِ جنگ آشتی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* ز شیری که باشد شکارش پلنگ
* چه زاید جز از شیر شرزه به جنگ
شعر کامل
فردوسی
* ببین ای پند گو آه من و بر مجمع دیگر
* چراغ خویش روشن کن که اینجا باد می‌آید
شعر کامل
محتشم کاشانی
* ای آنکه ز کفر دین تو بیرون آری
* وز کوه و کمر نگین تو بیرون آری
شعر کامل
عطار